فقط خاطره‎بازی و نه چیزی بیشتر

ساخت وبلاگ
به قولِ شاعرِ کوچه‎ها «ما پاک زیستیم، ما پاک باختیم...» مایی که پاک زیستیم... پاک باختیم... فقط خاطره‎بازی و نه چیزی بیشتر...
ما را در سایت فقط خاطره‎بازی و نه چیزی بیشتر دنبال می کنید

برچسب : مانندِ, نویسنده : m7thlineg بازدید : 180 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 22:30

نشده بود، اگر بوده، یادم نیست که سریالی از همان اول، این‎طور میخکوب و مجذوبم کرده باشد؛ شد و کرد. نه از همان قسمت اول، که از همان اولین دقیقه‎ها، قبل از تیتراژ. انگار از مدت‎ها قبل می‎دانستم که این سریال برای من لحظاتِ لذت‎بخشی خواهد داشت. تماشایش را همان‎وقت‎ها گذاشته بودم، شاید برای روز مبادا. روز مبادا که نبود، ولی بعد از تماشای اولین قسمتِ بیگ‎بنگ تئوری، همین‎جوری، یکهویی، رفتم سراغِ این ی فقط خاطره‎بازی و نه چیزی بیشتر...
ما را در سایت فقط خاطره‎بازی و نه چیزی بیشتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : m7thlineg بازدید : 175 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1396 ساعت: 3:36

دستش آرام دستم را لمس کرد تا به حرکت واداردم و بعد رها شد. نه که ملاحظه کند. ملاحظه‌ای در کارش نبود، در تماس‌های دستش با دستم، با صورتم، با موهایم، با شانه‌ام، با کمرم. لمس می‌کرد، بی‌منظور... ظاهرا بی‌منظور. و من و دست و صورت و موها و شانه‌ و کمرم با این تماس‌ها کنار آمده بودیم. با بی‌منظوریِ این‌ تماس‌ها. من و دست و صورت و موها و شانه و کمرم خودمان را به خریت زده بودیم. ساده بود. فکر نکردن، خ فقط خاطره‎بازی و نه چیزی بیشتر...
ما را در سایت فقط خاطره‎بازی و نه چیزی بیشتر دنبال می کنید

برچسب : ترسم,بازگردی,رفته,باشم, نویسنده : m7thlineg بازدید : 158 تاريخ : جمعه 24 شهريور 1396 ساعت: 13:37

صبوحا به من یادآوری کرد که فصلِ محبوبم تابستان است. البته که فصلِ محبوبِ من تابستان‎ست. ولی از آن تابستان‎هایی که کم‎تر اتفاق می‌افتند. مخصوصا توی این شلوغی‎ها و این نبودِ وقت. وقتی که تمامِ روزهای تابستانت، از صبح تا شب، به کار و درگیری بگذرد. تابستانی که فصلِ محبوبِ من هست، جور دیگری‎ست. همه‎چیز پیش‎کش، همان خوابِ نیم‎روزیِ تابستان را هم شدیدا دلتنگم. دلم، همین الان، توی اولین روزهای شهریور، ما فقط خاطره‎بازی و نه چیزی بیشتر...
ما را در سایت فقط خاطره‎بازی و نه چیزی بیشتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : m7thlineg بازدید : 173 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 15:52

بعد باید کلی بنویسم در مورد حس‎هایم... خیلی چیزها در مورد جستجوی پروست؛ پرِ حرفم در موردش. بعد باید بنویسم از سیزن هفتم گیم‎ آو ترونز که چقدر بد بود! بعد باید آن مطلبی را که قرار بود وسط‎های این سیزن در مورد جیمی لنیستر بنویسم، بنویسم یک روزی. بعد باید در مورد شهرزاد بنویسم که این فصلش چقدر ناامیدکننده است و چقدر غیرقابل‎تحمل حتا! بعدتر... باید از خیلی چیزهای دیگر بنویسم، اما، آن حرف‎های اصلی نان فقط خاطره‎بازی و نه چیزی بیشتر...
ما را در سایت فقط خاطره‎بازی و نه چیزی بیشتر دنبال می کنید

برچسب : موقت,احتمالا, نویسنده : m7thlineg بازدید : 178 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 15:52

مثلا... جمعه‎ای شهریوری ـدل‎انگیزترین ماهِ تابستان‌**ـ، در دل‌انگیزترینِ ساعتِ صبح به قصدِ جاده، به خیابان‎های خلوتِ تهران بزنی... در این دل‎انگیزترین حال و ساعت‎شان... ** دل‎انگیزترین و در عین حال حسرت‌بارترین ماهِ تابستان... حسرتِ تمامِ اتفاقاتِ نیفتاده... حسرتِ نزدیکی پایان...   * از ترانه‎ی تورج نگهبان، با صدای محمد معتمدی فقط خاطره‎بازی و نه چیزی بیشتر...
ما را در سایت فقط خاطره‎بازی و نه چیزی بیشتر دنبال می کنید

برچسب : رهگذارت, نویسنده : m7thlineg بازدید : 204 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 15:52

هفته‎ی پیش جستجو تمام شد. بعد از یک سال و چند روزی بیشتر. مرداد نود و پنج شروع شد و مرداد نود و شش تمام. و چه عیشِ مدامی (سلام آقای یوسا) بود خواندنش...

فقط خاطره‎بازی و نه چیزی بیشتر...
ما را در سایت فقط خاطره‎بازی و نه چیزی بیشتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : m7thlineg بازدید : 153 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 0:28